

من در 24 فوریه 2022 در ژورنال خود نوشتم: «آنها واقعاً چنین کردند. «روسیه به اوکراین حمله کرده است و من در ماریوپول هستم. خیلی خوب بود که مرا شناختی.»
من در هفته اول ژانویه در میان هشدارهای ایالات متحده در مورد تهاجم روسیه به اوکراین رسیدم و قبل از اقامت در ماریوپل برای بیش از یک ماه، به خط مقدم در شرق راه یافتم. من تقریباً هر روز گزارش می نوشتم از شهری در لبه خطر، در 20 کیلومتری روسیه و 10 کیلومتری خط تماس با نیروهای نیابتی.
ویراستاران به دنبال داستان های ترس و وحشت از کشوری بودند که هر روز در آستانه حمله قرار می گرفت، اما در عوض آرامشی رواقی پیدا کردم. تعداد کمی باور داشتند که روسیه خواهد آمد، و کسانی که می آمدند فکر می کردند که به راحتی از بین خواهد رفت، درست همانطور که با اشغال مختصر شهر در سال 2014 اتفاق افتاد. این موضوع برای بسیاری از تیترهای جذاب ایجاد نشد.
من یکی از تنها روزنامهنگاران بینالمللی بودم که پس از تهاجم در ماریوپل باقی ماندم، اما حملات موشکی منظم و نگرانیها در مورد امنیت سردبیران باعث میشد گزارشدهی دشوار باشد. نیروهای روسی در حال نزدیک شدن بودند، سر و صدای نبرد هر روز بیشتر می شد و برخی می گفتند که شهر قبلاً قطع شده است. یکی از همسایگان فریاد زد “خوش آمدید روسیه!” از پنجره آنها تا آسمان سرد شب – روز چهارم وقت رفتن بود.
ما – من، دو روزنامه نگار چک و یک عکاس ترک – از آخرین ایست بازرسی باز در ماریوپول فرار کردیم که یک سرباز اوکراینی سرنشین آن بود و هشدار داد که نمی داند چه چیزی در انتظارش است. او گفت: “مراقب مین ها و روس ها باشید.”
فریلنسینگ سخته این روح ویرانگر است، اعتمادشکن، ذهنی ویرانگر است. بودجهها محدود هستند، کمیسیونها به سختی به دست میآیند، و اتاقهای خبر به ندرت پشتیبانی لجستیکی یا احساسی زیادی ارائه میکنند. خطر اینکه وقتی به تنهایی بیرون می روید، همه چیز اشتباه پیش برود، زیاد است، و در دو سال و نیم گذشته به عنوان یک خبرنگار آزاد، من به اندازه کافی موقعیت های احمقانه ای داشته ام.
من هفتهها در انزوای کووید-19 در ارمنستان با رژیم غذایی سختی از ماست و قهوهای بلغاری به دام افتادم که سختتر شد زیرا به لبنیات حساسیت دارم. من با غریبههای بسیار دوستانه در میان کوهها در کولاک اواخر شب در قره باغ کوهستانی رفتم و صدها پوند در کریسمس پس از ابتلا به کووید-۱۹ (دوباره) در یک تجمع ضد واکس در رومانی در انزوا خرج کردم. وقتی از ترکیه اخراج شدم مجبور شدم خانه، تمام وسایل و گربه ام را ترک کنم.
من نمی توانم ردیابی کنم که چند لیوان شراب ارزان قیمت در حالی که سعی کردم دومین یا سومین داستان روزم را بنویسم، گریه کرده ام. با این حال، لحظات کمی وجود دارد که شما را بیشتر از زمانی که با رویارویی با روسها مواجه میشوید، یا زمانی که با محاصرهای وحشیانه به ماریوپل میروید، در انتخابهای زندگیتان زیر سوال میبرد. دولت اوکراین بعداً تخمین زد که 25000 نفر در آنجا کشته شدند.
در آن روزهای اولیه تهاجم، به نظر می رسید که هیچ کجای اوکراین امن نبود و همه جا خط مقدم بود. وقتی از ماریوپول بیرون میرفتیم و در جادههای متروکهای که با مسیرهای تانک جدید و ماشینهای سوخته تلاقی میکردیم، شهرهای اطراف به دست روسها افتادند. سربازان برای استحکام بخشیدن به شهرها در برابر حملات احتمالی هجوم آوردند، سنگرهایی حفر کردند و جوجه تیغی های چک را در مسیر کشیدند.
ما در دنیپر توقف کردیم و فکر کردیم نزدیکترین شهر امن است. نمی دانستم که تقریباً یک سال بعد آنجا خواهم بود. من تغییر شهر را از یک شهر ارواح پرتنش که در آن خرابکاران روسی در خیابان دستگیر میکردند، به یک مرکز کمکهای حیاتی مشاهده کردهام. یکی از بزرگترین موهبتهای فریلنسر بودن، آزادی ماندن است.
در طول یک سال گذشته، من همه چیز را از آزادی خارکف و خرسون، با گورهای دسته جمعی و اتاق های شکنجه گرفته تا یک بحران احتمالی هسته ای، قطع برق و زندگی غیرنظامی در دونباس قبل و بعد از جنگ پوشش داده ام. من داستان هایی برای فارین پالیسی، ساندی تایمز، گاردین، الجزیره، AFP و Newlines، و همچنین تلویزیون برای اخبار Channel 4 و یک مطالعه طولانی برای The Economist 1843 تولید کرده ام.
ماندن یعنی داشتن زمان برای درک تفاوت های ظریف و پیچیدگی های این جنگ وحشتناک. اگر تعداد بیشتری از رسانه های بریتانیایی خبرنگاران مستقر در اوکراین داشته باشند، ما شاهد عمق پوشش بسیار بیشتر و احساسات کمتری خواهیم بود. اگر یک چیز را یاد گرفته باشم، این است که عناوین جذاب همه چیز نیستند.
تظاهر به این که آسان است، غیر صادقانه خواهد بود. اوکراین کار سختی است. دسترسی به مناطق و اطلاعات حساس گاهی اوقات بدون پول برای خرید کمک مناسب تقریبا غیرممکن است. مقررات منع آمد و شد، قطع برق و کمبود مواد غذایی مغذی در برخی مناطق می تواند عوارض خود را به همراه داشته باشد، و اگرچه فریلنسینگ به شما آزادی می دهد، اما مانند همه چیزهای خوب، قیمتی هم دارد.
انتظارات زیادی از فریلنسرها وجود دارد، معمولاً برای بازگشت کمی. فریلنسر بودن از شما انتظار دارد که بهترین ایده ها را داشته باشید و بدون بودجه آنها را اجرا کنید، در حالی که به شما گفته می شود باید در هر موسسه تماس داشته باشید، به زبان یا زبان صحبت کنید و ماشین شخصی خود را داشته باشید. آنها او را به جایی می اندازند زیرا یک گروه تلویزیونی به تعمیرکار شما دو برابر نرخ پیشنهاد داده است و او روی زمین می خوابد در حالی که کارکنان روزنامه که هزینه ها را پوشش نمی دهند در بهترین هتل ها اقامت می کنند.
با این حال، رضایت شغل آزاد بودن نیز وجود دارد، زیرا می دانید که اغلب داستانی مشابه با اطرافیان خود دریافت می کنید، فقط بدون چمدان پول نقد یا تیم پشتیبانی بزرگ. اگر آزادکار نبودم، احتمالاً یک سال از عمرم را صرف پوشش بزرگترین داستان دنیا نمیکردم. علیرغم عذاب روحشکنی که در راه است، ارزش جنگیدن را دارد.
پست الکترونیک [email protected] برای اشاره به اشکالات، ارائه نکات داستانی، یا ارسال نامه ای برای انتشار در وبلاگ صفحه نامه ما.