

صدای تق تق یک ماشین تحریر ویرایش باستانی؟ نه کاملاً: شلیک مسلسل از فاصله ای نه چندان دور. سپس صدای غرش توپخانههای سنگین آمد و من روی پیادهروی یخی بیرون از خشنترین مغازه در سراسر جهان – Co-op، Bachmouth – لیز خوردم و دوباره خودم را دیدم که میگویم: «احمق، سوینی، احمق. در 64 سالگی برای این کار خیلی پیر شده اید.
و همچنین دیگری. از زمانی که من بدترین گزارشگر شفیلد تلگراف در سال 1981 بودم – آنها به دلیل نگرش “مشکل” من دوره مشروطیت را تمدید کردند – برای انجام کارم، گفتن داستان های مردم عادی و خارق العاده از اوکراین گرفته تا … ماشین روسی برای کشتن
درست است که فیلمهای کوتاه دو دقیقهای 20 ثانیهای من که برای توییتر روی تلفنم میسازم، وسعت آن چیزی را که برای پانورامای محبوبم میسازم ندارد. اما ویدیویی که چند روز پیش از بهموت ساختم نیم میلیون بازدید داشت.
سگ پیر: ترفندهای جدید. اوه! اوه!
من در 14 فوریه به کیف پرواز کردمهفتم. من روزهای ولنتاین خیلی لعنتی وحشتناکی را گذرانده ام، اما این بدترین روز بود. صادقانه بگویم، از اینکه غرب از ترس ولادیمیر پوتین می دود، حالم به هم می خورد. من برای اولین بار 22 سال پیش در مقاله قدیمی خود، آبزرور، استاد کرملین را جنایتکار جنگی خواندم، زمانی که شواهدی از جنایات جنگی روسیه در چچن دیدم.. وقتی یک کاروان هوی متال روسیه به طول 40 مایل در 12 مایلی کیف نزدیک شد، یک تن از خبرنگاران تلویزیون، رادیو و چاپ خارج شدند.
محتوای شرکای ما
من ماندم.
این بهترین تصمیم حرفه ای بود که در تمام عمرم گرفتم. احمقانه نبود کاترین بلتون بزرگ ریاضیات جنگ را قبل از حمله برای من توضیح داد که مهاجم باید چندین برابر بیشتر از مدافع داشته باشد. در فوریه امسال، اوکراین 300000 مرد زیر اسلحه داشت، بنابراین پوتین برای تصرف کیف به 900000 نفر نیاز داشت، با فرض نسبت مهاجم به مدافع سه به یک. اما مانند بریتانیا در سال 1940، اوکراین نیز یک دموکراسی مورد حمله است. هرگز خرس دموکراتیک را دست کم نگیرید. روس ها به نسبت هفت به یک نیاز داشتند، یعنی به 2.1 میلیون سرباز در مقابل 300 هزار مدافع نیاز داشتند. در عوض، آنها جنگ بزرگ خود را با 200000 نفر – یک دهم تعداد مورد نیاز – آغاز کردند.
هرگز فکر نمیکردم روسها کیف را بگیرند، اما اگر این کار را میکردند، کلاه نارنجی خوش شانسم را برمی داشتم، سوراخی در زمین و یک بطری ویسکی پیدا میکردم و پنهان میشدم. این طرح B بود.
طرح الف – برای جلوگیری از تصرف کیف توسط روس ها – به این معنی بود که تنها کاری که باید انجام می دادم این بود که بنشینم و منتظر بمانم و ببینم آیا فرضیه من درست است یا خیر. به خودم قول دادم تا زمانی که جراتم یا ذخایر الکلم تمام شود در کیف بمانم. طبق حکومت نظامی، سرو مشروبات الکلی ممنوع بود و وقتی باشگاه اجتماعی بوئنا ویستا را پیدا کردم، آخرین بطری ویسکی ایرلندی خود را پایین میکشیدم.
عکسی از من در خارج از BV وجود دارد که به نظر گناهکار به نظر میرسم، کیسه Waitrose مادامالعمر را در دست گرفتهام، هفت بطری قرمز ایتالیایی در دست گرفتهام، و برای عکس سلفی با پلیس نظامی گارد ملی اوکراین ژست گرفتهام. اگر فقط داخل کیسه را نگاه می کردند، من دچار مشکل می شدم.

به ظن جاسوسی روسیه دستگیر شد
هیچ شرکت بزرگ رسانهای بریتانیایی چیزهای من را بر اساس معمول، یعنی از Jewish Chronicle نمیخواست. من توضیح دادم که من یک کاتولیک از کار افتاده هستم و آنها گفتند که برایشان مهم نیست. گزارش برای آنها واقعاً لذت بخش بود. من برای LBC، The Jeremy Vine Show، BBC Radio Ulster، BBC Wales، BBC Scotland و RTE کار کرده ام.
اما بهترین بخش این است که من یک حساب Patreon در اوکراین ایجاد کردم و شروع به نگه داشتن خاطرات جنگ توییتر خود در تلفنم کردم. محتوا باعث ایجاد علاقه و علاقه به مشتریان شد. بنابراین وقتی در روز دوم مردی با لباس غیرنظامی، البته با اسلحه، به من گفت که دیگر عکس نگیر، به او توجهی نکردم.
احمق، سوینی، احمق. من به ظن جاسوسی روسیه توسط مرد اسلحه دار، یک سرباز اوکراینی، ولاد دمچنکو، دستگیر شدم. دو فرمانده و ولاد من را با جیپ خود برای تحقیق به مقر SBU – اطلاعات اوکراین – بردند. حضور در مقر SBU عالی نبود، زیرا بعد از رئیس جمهور زلنسکی، هدف شماره دو ارتش روسیه بود. من آزاد کار می کردم و رئیسی نداشتم که بتوانم زنگ بزنم و بگویم “من را از اینجا بیرون کن.”
SBU ها باحال، حرفه ای بودند و بعد از یک ساعت به خیابان برگشتم. از چهار نفری که در آن جیپ بودند، فقط من و ولاد زنده هستیم. این دو فرمانده در نبرد کیف توسط روس ها در کمین کشته شدند. ولاد دوست بزرگی شد. او را به بوئنا ویستا بردم، جایی که بهترین های خیابان فلیت به سمت او آمدند و گفتند: “آفرین که سوینی را دستگیر کردی، اما لعنتی چرا او را رها کردی؟”
من یک نویسنده هستم نه یک مبارز
درست است که بگوییم در آغاز جنگ بزرگ اوضاع آشفته بود. اوکراینی ها در آماده باش برای خرابکاران روسی بودند، دشمن در دروازه ها بود و شاید حدود 200 نفر بر اثر “آتش دوستانه” کشته شدند. من تمام تلاشم را کردم که مشخصاً غیر نظامی باشم: کلاه نارنجی، یک کت بزرگ شتری رنگ که با صدای بلند «خداوند ملکه را حفظ کن» نوشته بود، وقتی به سمت پستهای بازرسی میرفتم. وقتی بالاخره یک جلیقه ضد گلوله گرفتم، آن را با الگوهای رنگارنگ گلدوزی کردم، پیام این بود: «من یک نویسنده هستم، نه یک جنگنده».
گاهی اوقات از نظر احساسی سخت بود. اولین تعمیرکارم، یوجین، و من به زیرزمین بیمارستان کودکان رفتیم و 20 کودک دیالیز را پیدا کردیم. اگر در شهر می ماندند، می توانستند بمیرند. اگر ماشین هایشان را رها کنند، خواهند مرد. وقتی یک دلقک آنها را به خنده وا داشت، من از ماسک کووید من سپاسگزار بودم زیرا پشت آن گریه می کردم. با این حال، گزارش چیزهای ساده – “برق هنوز روشن است، اینترنت هنوز روشن است، هیچ تانک روسی در خیابان من وجود ندارد” – به مردم سراسر جهان این ایده صادقانه را داد که اوکراین تسلیم نشده است. فالوورهای من در توییتر از 60000 در فوریه به 270000 امروز رسید.
در ماه مارس، مشتریان من به 2000 نفر رسیدند و تقریباً 100 نفر در ماه کاهش یافته و به 1300 نفر امروز رسیده اند. با این حال، به این معنی است که من حقوق ماهانه خوبی دریافت می کنم که به من اجازه می دهد از لندن به کیف سفر کنم و به خط مقدم بروم. من با سارا اشتون-سیریلو، روزنامهنگار تراجنسیتی از لاسوگاس که کرملین دوست دارد از او متنفر باشد، به خارکف و سه بار به باخموت رفتهام. ولاد دمچنکو در ماه اوت مرا وارد یک شیار آرام کرد، اما آخرین سفر من به طور جدی سخت بود. کوپیانسک، ایزیوم، دووریچنا: هیچیک از گزارشهای من بدون حامیانم امکانپذیر نخواهد بود، که بهترین رئیسهایی هستند که داستاننویسی مثل من تا به حال داشته است، و من آنها را دوست دارم. هر ماه سعی میکنم یک مقاله طولانی بنویسم و سپس در رسانههای اجتماعی به اشتراک بگذارم تا همه بتوانند مطالب من را رایگان بخوانند. اما حامیان من اول فریاد می زنند.
کثیف شدن پاها یعنی دیدن چیزها
با دوستانم در Chalk & Blade، پادکستی از کیف به نام Take On Putin ساختم که داستان هایی در مورد جنگ و مرد پشت سر آن بیان می کرد، که منجر به ساخت کتاب Killer In The Kremlin شد که در فهرست پرفروش ترین های ساندی تایمز قرار داشت. شش هفته.
من به خبرنگاران انگلیسی که جنگ بزرگ را پوشش می دهند اعتبار کامل می دهم، اگرچه گاهی نگران نوشیدن آنها هستم. شاید آنها باید به فکر تغییر سبک زندگی خود باشند. الیور کارول تنها طرفدار دیگر Tranmere Rovers در کیف است، اما گزارشهای او برای The Economist دلیل دیگری است که او از این گروه متمایز است. برخورد با جرمی بوون و کلایو میری و جان سیمپسون جوان در کیف عالی بود: همه تایتان ها.
در طول زندگی روزنامه نگاری ام، همیشه خبرنگاران را به ستون نویسان ارج نهاده ام. کثیف شدن پاها یعنی دیدن چیزها. نشستن در دفتری در هزار و نیم مایل دورتر به این معنی است که می توانید روحیه جنگنده اوکراینی های معمولی را اشتباه بگیرید. کرملین از مری دژفسکی از ایندیپندنت خرسند خواهد شد ، ژنرال سر ریچارد دانات و روزنامه میل آن روز یکشنبه پیتر هیچنز – اگرچه فاشیست های روس زیرک تر ممکن است نگران باشند که هیچنز کمی بالاتر از آن باشد.
برای تشویق مردم، جشنواره ای را در کیف برای تمسخر پوتین ترتیب دادم که نزدیک به 10000 پوند برای خیریه های اوکراین جمع آوری کرد. یک فوندانت گروهی برای برنده شدن کلاه خوش شانسی سوینی 15000 پوند جمع آوری کرد.
جنگ اکنون تیرهتر شده است، ماشین کشتار روسی کارآمدتر است، اما غرب بالاخره بخشی از فلزات سنگین مورد نیاز اوکراینیها را ارسال میکند. من خوشبین هستم که در مقطعی ماشین ترس پوتین خاموش شود و روسهای عادی او را به عنوان دیکتاتور فاشیستی ببینند. سریعترین راه برای رسیدن به این هدف، پیروزی اوکراین است.
کیف در سال 2022 شبیه چیزی است که در مورد لندن در سال 1940 خوانده ام: شهری پر از مردمی که می خواهند آبجو بنوشند و برقصند و در عین حال باید با یک هیولا بجنگند. این افتخارآمیزترین لحظه زندگی گزارشگری من بود که به آنها کمک کردم تا داستان خود را بیان کنند. و فیلم های کوچکم را با گفتن: “عشق از کیف”، سپس “VPDFO!” که به معنای: “ولادیمیر پوتین: لعنت به تو!”
پست الکترونیک [email protected] برای اشاره به اشکالات، ارائه نکات داستانی، یا ارسال نامه ای برای انتشار در وبلاگ صفحه نامه ما.