منو سایت

خوب، بد و کاملاً عجیب

 تاریخ انتشار :
/
  وبلاگ
خوب، بد و کاملاً عجیب

به مدت ده دقیقه وحشیانه، سم بلکلج به عکسی از کبودی خیره شد.

مردی که تصویر را به دفتر پلیموث هرالد آورده بود با بی حوصلگی آن را تماشا می کرد و منتظر بود تا بلک لیج ببیند – چه چیزی؟ موج؟ یک روح؟ لوبیا؟ هرازگاهی بلک لیج فقط برای شکستن سکوت می گفت نه. او فقط کبودی را دید.

توی عکس چی بود؟ ما به آن خواهیم رسید.

مهمتر – حداقل برای روزنامه نگاران – وضعیت است. زمانی که یکی از اعضای مردم با داستانی برای گفتن (یا یک شیشه مربای احتمالاً کشنده. ما به آن هم خواهیم رسید) ظاهر شد، این یک “قطع کننده” بود، یکی از عناصر اصلی روزنامه نگاری محلی قدیمی بود. یک خبرنگار کارآموز معمولاً بی میل برای رسیدگی به آن فرستاده می شود.

از زمان اولین کار روزنامه نگاری ام در Crawley News، هفته نامه ای در غرب ساسکس، من این نظریه را داشتم که هر کسی که در اخبار محلی کار کرده است، حداقل یک داستان عجیب و/یا شگفت انگیز برای گفتن دارد. من بسیاری دارم – از جمله یک ایتالیایی که به کراولی نقل مکان کرد و از طریق تلاش های موفقیت آمیز فزاینده خود برای پرورش بادمجان، “تغییرات آب و هوا را کشف کرد”.

در ژانویه امسال، من نظریه خود را با توییت آزمایش کردم: روزنامه نگاران عزیز روزنامه های محلی – گذشته (مثل من) و حال. ما به کتابی از داستان‌های «ورودی» درخشان/هیجان انگیز نیاز داریم. عنوان کاری: “کسی پشت میز پذیرش است” (در این مرحله، همه وانمود می کنند که دارند کار می کنند، بنابراین شخص دیگری باید برود). چه کسی مواد خوب دارد؟ #درخواست_ژورنال.”

من صادقانه خواهم گفت. خروجی توییتر من به ندرت تهدید می کند که ویروسی شود. و برای یکی دو ساعت هیچ کدام این کار را نکردند. سپس چند خبرنگار پاسخ دادند و دیگران را تگ کردند.

در اواخر بعدازظهر، من دیدم که نظرات سریع‌تر از آن‌چه بتوانم آنها را بخوانم وارد می‌شوند. نه ماه بعد، با وجود ترال های مکرر، هنوز مطمئن نیستم که همه آنها را خوانده باشم. چیزهای زیادی برای بررسی وجود دارد: تیراندازی های ساختگی، لاک پشت ربوده شده، سرقت پورنوگرافی، یک سگ شکاری نازی و ادعایی مبنی بر اینکه اسامه بن لادن در Skegness پنهان شده است.

در حالی که از دریافت صدها پاسخ خوشحال بودم – با داستان‌هایی که چندین دهه را در بر می‌گرفتند – همچنین احساس می‌کردم که یک داستان بیش از حد جاه‌طلبانه ارائه می‌دهم و ویراستار پاسخ می‌دهد: «پس ادامه بده». بنابراین اکنون در حال نوشتن کتاب هستم. و پس از چند نگرانی اولیه در مورد مقیاس پروژه، آن را به یک لذت واقعی تبدیل شده است – یک سفر نوستالژیک به دنیای به سختی جذاب اخبار محلی.

همانطور که معلوم است، روزنامه نگاران مصاحبه کنندگان فوق العاده ای هستند. آنها علاقه زیادی به حرفه خود دارند و برای امرار معاش داستان می گویند، بنابراین می دانند نقل قولی را که دو بار زیر آن خط می زنید، چگونه بیان کنند (اگر واقعاً تند باشد، یک ستاره به جعبه اضافه می کنم).

برخی مشاهدات درخشان برای ارزیابی مدخل ها ارائه کردند. به عنوان مثال: هر چه کیسه سند بزرگتر باشد و کاغذ تست در آن تغییر رنگ داده باشد، احتمال ماندگاری داستان کمتر است.

تاکنون با بیش از 50 نفر مصاحبه کرده‌ام و بسیاری دیگر داستان‌هایی را ایمیل کرده‌اند. برای مقابله با این تعداد زیاد، من «توئیت‌هایی» از افرادی را درج می‌کنم که تکه‌هایی را به توییتر ارسال کرده‌اند (البته با اجازه آنها).

انتخاب موارد دلخواه سخت است، اما یکی از ویژگی های ورودی این است که مردم اغلب وسایلی را برای اثبات نظر خود به همراه می آورند. نمونه‌هایی در این کتاب شامل یک نارنجک (احتمالاً زنده)، یک کیسه خفاش مرده، و یک سه سیب‌زمینی است که (از نظر بازدیدکننده) شبیه یک خانواده اردک بود.

دیوید بیشاپ به یاد می آورد که در اواسط دهه 1980 به روزنامه دیلی نیوز در هاورا، نیوزلند وارد شد، زمانی که مردی وارد شد تا “چیز وحشتناکی را که در صفحه باغبانی بود” تصحیح کند. این مرد گفت که این کاغذ با بیان اینکه ممکن است خطرناک باشد، نام بدی به گل شب می‌دهد – در حالی که در واقع رشد و حتی خوردن آن بی‌خطر است، اگر درست پخته شود (لطفاً این را امتحان نکنید).

بیشاپ گفت: «او یک شیشه از این مربا را بیرون می‌آورد، روی میز می‌گذارد و از من دعوت می‌کند که یک نمونه بگیرم. بیشاپ با زمزمه کردن چیزی در مورد صرف غذا، به مرد پیشنهاد داد که مربا را ترک کند. برای آسودگی بیشاپ، او موافقت کرد و به تمجید از فضایل لباس شب در دستور العمل های مختلف رضایت داد.

بیشاپ گفت: «او با احساس بسیار شادتر رفت. “من مربای کشنده شب بو را مانند یک فرد عادی در سطل زباله گذاشتم.”

در حالی که بسیاری از داستان هایی که دریافت کردم خنده دار هستند، برخی دیگر جدی هستند. پیش نویس فعلی شامل فصلی در مورد «خبرنگاران زیر آتش» است، با تهدید، ضرب و شتم، دستبند زدن و حتی گروگان گرفتن روزنامه نگاران (در نهایت همه آنها خوب بودند). همچنین نمونه هایی از تحقیقات در مقیاس بزرگ – از جمله دو مورد در باندهای کودک آزاری – وجود دارد که با راهنمایی های افراد ولگرد شروع شده است. و داستان های تکان دهنده ای وجود دارد، از جمله داستانی که در آن روزنامه نگاران یک ایستگاه رادیویی بی بی سی به یک معتاد بی خانمان کمک می کنند تا زندگی خود را تغییر دهد.

نمی توان انکار کرد که ورودی ها – خوب، بد، و کاملاً عجیب – کاهش یافته یا متوقف شده اند، زیرا روزنامه های محلی دفاتر خود را بسته اند یا به طور کلی تعطیل شده اند. من از مردم در مورد تجربیاتشان در این مورد پرسیده ام، آیا آنها در «روزهای خوب قدیم» کار می کردند یا اکنون تجارت خود را انجام می دهند.

این کتاب قصد ندارد این تغییرات را ترسیم کند – و نه کم اهمیت جلوه دادن آنها. این جشن روزنامه نگاری محلی و مردم آن است. علاوه بر مدخل‌ها، پیش‌نویس فعلی شامل فصلی از داستان‌هایی است که به‌صورت آنلاین یافت می‌شوند، به‌علاوه فصل‌هایی در مورد ورود، خروج از «در یک پچ» و – دشمنان شخصی من – صدا و ضربات مرگ‌بار.

پس از ترک روزنامه های محلی در سال 2013 – و مشاهده تغییرات عظیمی برای روزنامه های قدیمی و همکاران سابقم از آن زمان به بعد – خوشحالم که هنوز بسیاری از خبرنگاران عالی وجود دارند که نه تنها داستان های بزرگ را پوشش می دهند، بلکه صفحه مناسب را نیز پیدا می کنند – سه چیز ( نه از نوع خورشید) در مورد زیور آلات باغ دزدیده شده، گاوهایی که در حال تعقیب اتومبیل هستند و شخصی که مجبور شده است شناسنامه خود را برای خرید یک کیش نشان دهد.

اما در مورد سم بلکلج و عکس او از کبودی چطور؟ اگر حدس زده اید، پاسخ همان است که تقریباً همیشه اگر کسی متوجه شکل مرموز در کبودی/ابر/تکه نان تست شود، پاسخ می دهد.

بلکلیج گفت: “در نهایت او فاش کرد که فکر می کند شبیه عیسی است.” ظاهراً 50 درصد مردم پسر خدا را می بینند و 50 درصد «نمی توانند یا نمی خواهند».

در مورد روزنامه نگاران محلی، من فکر می کنم تقریباً 100٪ داستانی دارند که ارزش گفتن داشته باشد. اگر مایل به اشتراک گذاری هستید، لطفاً با [email protected] یا تماس بگیرید @alexmorison81 در توییتر.

عکس: Imagno/Getty Images